ترانهترانه، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

ترانه هستی من

تابستان دوسالگی ترانه

دختر گلم امسال حسابی تو آب بازی کردی واسه خودت تو آب راه میرفتی ونمی گذاشتی ما دستت رو بگیریم  و کلی با ماسه های کنار ساحل هم بازی کردی جوری که ما تو رو هر روز می بردیم دریا و تو بازی می کردی ؛ ما اصلا فکر نمی کردیم که تواینقدر خوشت بیاد و چند دفعه آب رفت تو دهنت و ما بهت گفتیم تف کن و بعد از اون هر وقت آب می رفت تو دهنت می گفتی آب رفت تو دهنم و تف می کردی خلاصه خیلی بهت خوش گذشت..... ...
13 مرداد 1393

بدون عنوان

سلام به قشنگترین گل زندگی ما ترانه جون دختر گلم من و تو باهم کلاس کارگاه مادر و کودک می ریم اولین روز اصلا وارد جمع نمی شدی و برای خودت با تاب و سرسره بازی می کردی و کم کم یه ذره اومدی تو بازی های جمعی ولی حالا که چند جلسه از کلاس گذشته حسابی یخت آب شده ،خودت داوطلب می شی اولین نفر اسمت رو بگی و بیای تو جمع و ورزش کنی و شعر بخونی ، قشنگ یادمه اولین روز اسمت رو نمی گفتی و من اسمت رو گفتم .... این کلاسه خیلی خوبه ولی تنها مشکلش اینه که ساعت 10 صبح شروع میشه وتو باید ساعت 9:30 از خواب پاشی و اکثر اوقات تو ماشین می خوابی و من خیلی از این موضوع ناراحتم و دارم دنبال یه کلاسی می گردم که ساعتش یه کمی دیرتر باشه تا تو خوب بخوابی. یه چیز جالب...
23 تير 1393

تولد دو سالگی

سلام به زیباترین دختر دنیا ؛ امیدوارم هر سالی که از عمر زیبات میگذره سال خوبی باشه و تو تجربیات بیشتری به دست آورده باشی و الان که داری این وبلاگ رو می خونی دختر موفقی باشی من و امیر همیشه برای تو آرزوی سلامتی و موفقیت در  تمام مراحل زندگیت داریم  چند روز پیش دو سالت تموم شد و رفتی توی سه سال ؛ خیلی زود گذشت ..... نگاه به پشت سرم که می کنم انگار همین دیروز بود که تو به دنیا اومدی و اصلا شیر نمی خوردی و من چه قدر گریه کردم  ولی بالاخره با تلاش فراوان شیر خوردی و حالا ما با کلی ترفند و برنامه ریزی یکماهه تو رو از شیر گرفتیم تا از نظر روانی هیچ آسیبی به تو وارد نشه ؛ من و امیر تمام تلاشمون رو داریم می کنیم که تو توی محیطی...
22 تير 1393

عکاسی

دختر گلم چند روز پیش برده بودیمت عکاسی ازت عکس بگیریم ، این قدر بی قراری کردی یه دونه عکس هم ازت نتونستیم بگیریم  و نگذاشتی ما هم عکس بگیریم و موقعی که از عکاسی اومدیم بیرون من وامیر مثل برق گرفته ها شده بودیم، اصلا نموندی و ما هم تصمیم گرفتیم که خودمون ازت عکس بگیریم البته ما عکس ازت زیاد داریم ولی مثل آتلیه نمی شه....... ...
17 خرداد 1393

لغتنامه ترانه

امی : امیر تنائه: ترانه آما: آرمینا باجون: بابا جون ما جون: مامان جون ب ب: گوسفند ابس: اسب گابی: گاو می می: می می نی، کتاب مورد علاقت پروا:پروانه غذاس: غذا بووار:بلوار سبا: لباس بستی: بستنی حیار: خیار سوجیج: سوئیچ درسی: صندلی حونه: خونه شینین: شیرین باجوش: باهوش اپاد زمین: افتاد زمین   ...
13 خرداد 1393

لوکوموتیو

دختر گلم تو عید ما تو رو بردیم بازار ، همونجایی که لوکوموتیو داره و تو سوار لوکوموتیو شدی متاسفانه چون روز تعطیل بود لوکوموتیوها هم کار نمی کردند و تو حسابی بازی کردی و نمی اومدی که بریم و این قدر بازی کردی که هوا تاریک شد ما کلی گولت زدیم تا راضی شدی بیای توماشین     ...
10 خرداد 1393

آدم برفی

سلام  گل زیبای زندگی زمستون امسال یعنی سال 92 برف خوبی اومد و من و امیر هم تو رو حسابی تو برف بیرون بردیم و تو بازی کردی ؛ امیر توی تراس برای تو آدم برفی درست کرد و تو حسابی با آدم برفی بازی کردی البته خودت هم سعی می کردی یه آدم برفی درست کنی و با کمک ما درست کردی و منم همش می ترسیدم که سرما بخوری و خدا رو شکر مریض هم نشدی ...... ...
6 خرداد 1393

نمایشگاه کودک

سلام به عزیزترین دختر روی زمین که برای ما مثل یک فرشته دوست داشتنی می مونه..... امروز با آرمینا رفتیم نمایشگاه  کودک اولش حسابی ذوق کرده بودی و چندتا عکس با عروسکها ازتون گرفتیم همونایی که آدما لباس حیوونا رو تنشون می کنن؛ ولی بعدش تو بغل من بودی که دیدم داری داد می زنی و گریه می کنی یکی از این آدما که لباس یه حیوون تنش بود نزدیک ما داشت راه می رفت و تو از اون ترسیده بودی و بعد از اون دیگه خوب نموندی و همش بی قراری می کردی و اونجا یه عکاسی بود و ما از تو و آرمینا اونجا عکس یادگاری گرفتیم و زود برگشتیم..... نمی دونم چرا از اون آدمه ترسیدی ؟ همش فکر می کنم نکنه اون آدمه عمدا تو رو ترسونده باشه ولی بعد به خودم می گم  شاید هم خوا...
5 خرداد 1393